جدول جو
جدول جو

معنی مستهلک کردن - جستجوی لغت در جدول جو

مستهلک کردن
به تدریج وام پرداختن، نابود کردن، هلاک کردن، از بین بردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سپری شدن نابود گشتن، فرساییدن، باز گشتن سرمایه نیست شدن نابودشدن، بتدریج پرداخته شدن (قرض)، بتدریج بدست آمدن (سرمایه بکار رفته)
فرهنگ لغت هوشیار
رهانیدن، باز پس گرفتن رهاکردن نجات دادن، بتصرف در آوردن: طغرل چون شهر ری را مستخلص کرد ابراهیم ینال را بهمدان فرستاد
فرهنگ لغت هوشیار
نیست شدن، نابود شدن، محو شدن، ازمیان رفتن، هلاک شدن، معدوم شدن، به تدریج دین اداشدن، تادیه شدن (تدریجی قرض) ، فرسوده شدن، مستحیل شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد